یکشنبه ۱۳ آبان ۰۳ ۱۱:۱۱ ۲۱ بازديد
قسمت اول فیلم «تلماسه» که در سال 2021 اکران شد متعلق به تیموتی شالامه بود. در این فیلم، شالامه نقش پل آتریدس، پسر یکی از خانوادههای اشرافی حاکم بر بخشی از دنیای داستان را بازی میکند، که بعداً مشخص میشود که از طریق برنامهریزی ژنتیکی بن جسریت متولد شده و یکی از خانوادههای اشرافی است. انتخاب های مقام مسیحی برای رهبری دفاع مقدس. Chalamet یک انتخاب عالی برای این نقش بود. نه تنها به خاطر چهره استخوانی و کاریزماتیک او به عنوان یک امپراتور جوان، بلکه به دلیل شباهت مسیری که در هالیوود به مسیر قهرمان داستان طی کرد. شالامه می دانست که برای رسیدن به موفقیت بزرگ باید اشتباهات بزرگی مرتکب شود و در مسیر سقوط به سمت ستاره شدن در سینما پیش رفت. همین موضوع به عنوان کسی که سعی می کند در موقعیتی که دیگران از او انتظار دارند گیر نکند، بار فرامتنی به عملکرد او می بخشد. Chalamet در فیلم اول بسیار درخشان بود، پسری که توسط قدرت احاطه شده بود در مقیاس کهکشانی بازی می کند و حتی در کنار بومیان فریمن در دنباله آن می جنگد و بین یک انقلاب بزرگ و عشق جدیدش سرگردان شده بود. اما فیلم دوم دیگر تنها فیلم او نیست، «تلماسه: قسمت دوم» تماماً متعلق به زندایا است و باعث میشود نیمه دوم اقتباس دنیس ویلنوو از آثار فرانک هربرت، در نقد فیلم اول، با تمام عظمت عجیبش ملموس باشد. . و عجیب بود که می گفتند هرگز به آن نرسید.علمی تخیلی ژانر ویلنوو حتی قبل از شروع ساختن فیلم هایی در مورد ارتباطات فرازمینی یا جنگ کهکشانی بر سر یک سیاره بیابانی بر سر ادویه ای بود که سفر بین ستاره ای را ممکن می کرد. هنر او این است که جهان را به شیوه ای مبهم نشان دهد، تورنتو را به دشمنان نامفهوم فضاهای منطقی تبدیل کند و حومه آریزونا را به یک سرزمین بایر پیش از آخرالزمان تبدیل کند. این ثابت ترین ویژگی او به عنوان یک فیلمساز بوده است، حتی اگر به قیمت محتوای اصلی فیلم هایش تمام شود. یکی از دلایل عالی بودن فیلمهای Dune این است که خود داستان و جهانسازی زمینه زیباییشناسی تزلزل ناپذیر ویانوف را فراهم میکند و دنیای کلی این فیلمها بهطور قابلتوجهی برای تماشاگران بیگانه است: خواهری از جادوگران فضایی، جوامع گوت فاشیستی، و سازمان های کامپیوتری انسانی در میان ساختار سیاسی سلسله مراتبی از قبیله های مشکوک.
پل اتردیس، تیموتی شالامه
توانایی ویلنوو در ساختن این فیلمها فقط ناشی از مهارت او در مناظر گسترده نیست، اگرچه سکانسهایی در فیلم The Dune: Part Two وجود دارد که هدفشان این است که مغز شما را به باد دهد. سکانسی که پل سعی می کند با سوار شدن بر کرم شنی برای اولین بار خود را به فریمن ها ثابت کند، مانند کسی است که می خواهد خود را به قطاری با سرعت بالا بچسباند. دوربین در حالی که شخصیت میچرخد و در اقیانوسی از شن محو میشود، میچرخد و سعی میکند خود را به پوست فلسدار موجود غولپیکر بچسباند، زیرا باد او را به اطراف پرتاب میکند. اما استعداد واقعی فیلمساز توانایی او در باورپذیر ساختن این دنیای عجیب آینده است. فیلمنامه ویلنوو که با جان اسپایتز نوشته شده است، از پاراگرافهای طولانی و دیالوگهای تشریحی پرهیز میکند و از بینندگان انتظار دارد آنچه را که ممکن است کاملاً درک نکنند، درک کنند. عکسهای بیشتری از Giddy Prime، سیاره اصلی قبیله شرور Harkonnen، نسبت به برادرزاده سادیستی بارون Harkonnen، Fied Rota، دریافت میکنیم. وقتی میتوانیم ببینیم یکی از اعضای جوان این خانواده با سلاخی بردگان در مقابل جمعیتی که نام او را میخوانند، در سیارهای که نور سیاه خورشید تمام رنگها را از بین میبرد، جشن تولد خود را جشن میگیرد، چرا به خود زحمت بدهیم تا مراسم سنتی جانشینی هارکونن را شرح دهیم. آیا همه چیزهایی را که باید بدانیم جشن می گیرد؟
نگاهی به کتاب های «تلماسه» فرانک هربرت; داستان های حماسی با معانی عمیق
«تلماسه: قسمت دوم» در مورد درگیریها و دسیسههای عظیمی که منجر به انبوه اجساد روی زمین میشود، مهربانتر از فیلم اول نیست. انجمن مخفی Bene Jesrit، یک جامعه مادرسالار با قدرت های مافوق بشری که شامل جسیکا مادر پل (ربکا فرگوسن) و دختر امپراتور، پرنسس آیرولان (فلورانس پیو)، هر دو از قدرتمندترین شخصیت های تلماسه است، هنوز وجود دارد. اکنون آنها نتایج اصلاحات نژادی برنامه ریزی شده خود را تبلیغ می کنند. کاهن مادر موهیام (شارلوت رمپلینگ)، یکی از اعضای ارشد بانه جسریت، قدرت گرفتن فایدروتا روانپریش اما قابل کنترل را بر امپراتوری پل سرکش ترجیح میدهد. معلوم می شود که خود امپراتور (کریستوفر واکن، تنها بازیگری که کاملاً از حال و هوای فیلم خارج شده است) سقوط آتریدها را مهندسی کرده است که باعث ناامیدی آیرولان از او می شود. جسیکا، با مصرف یکی از محصولات جانبی سمی کرمهای شنی برای تبدیل شدن به "مادر برتر" برای فریمنها، به نظر میرسد که واقعاً تبدیل به چیزی شده است که پیشگوییهایی که برای اهداف استراتژیک در بین مردم پخش میشد، اکنون به هر قبیلهای سفر میکنند. آنها را به دنبال پسرش دعوت می کند. جنینی که در معده جسیکا بود، خواهر پل آتریدیس، پس از مصرف همان دارو توسط مادرش و صحبت با او به هوش آمد. درست است که داستان فیلم هنوز به اتفاقات واقعاً عجیب کتاب های بعدی هربرت نرسیده است، اما اینها هم برای مخاطب موضوعات عجیب و هیجان انگیزی است.
چانی زندایا
در واقع فیلم «تلماسه: قسمت دوم» تصمیم گرفت تا داستان را برای مخاطب امروزی قابل درک کند، به جای تلطیف غرابت جهان سازی و اتفاقات، قهرمان و دیدگاه خود را به دیدگاهی آشناتر و قابل درک تر تغییر دهد. : شخصیت زندایا، جنگجوی فریمن، چانی از قبل قول داده شده بود که نقش این شخصیت در فیلم دوم بیشتر از شخصیتی از رویاهای پل باشد که مدت کوتاهی پس از حمله با آن مواجه شدیم. خانواده هارکونن و قتل عام خانواده آتریدها در فیلم اول. اما او در واقع روح فیلم جدید شده است. چنی به همه پیشگویی های مسیحایی که به درستی معتقد است تنها برای کنترل مردمش بیان شده اند بدبین است، و او پولس را نه به عنوان منجی موعود که قرار است آزادگان ستمدیده را نجات دهد، بلکه تنها به عنوان مردی می داند که راه مردم را می خواهد. آزادگان یاد بگیرید و به آنها کمک کنید. در همین حال، استیلگار، عضو قبیله بنیادگرای Chaney با بازی خاویر باردم، متقاعد شده است که پل رهبر پیشگویی شده ای است که آنها را آزاد خواهد کرد. داستان پل با فریمن و گروه چانی ما را به یاد داستان آشنای فیلم های «آواتار» و «رقص با گرگ ها» می اندازد، با این تفاوت که در اینجا عشق پل به چنی کاملاً صمیمانه است. او اجتناب می کند
اجرای خشن اما صمیمانه چانی برعکس تمام طرح های پیچیده داستان است. علیرغم اینکه میداند که منافع این بیگانه کاریزماتیک در واقع با منافع او و جامعهاش همسو نیست، باز هم نمیتواند تحت تأثیر او قرار نگیرد. چنی در یک نقطه به پل می گوید: "خون شما از دوک ها و خانواده های بزرگ می آید." اینجا همه با هم برابرند.» و پاول به او پاسخ میدهد: «دوست دارم برابر تو باشم.» این گفتگو به خوبی نشان میدهد که هر چقدر هم باهوش باشی، وقتی میخواهی کسی را باور کنی، حتی دروغهای او را هم باور میکنی. با غرق شدن. زندایا در گرداب احتیاط، امید و خیانتی که در لحظات پایانی فیلم متوجه او میشود، به ما نشان میدهد که همه این احساسات میتوانند جهانی باشند، حتی در دنیایی که هیچ شباهتی به دنیای ما ندارد.
پل اتردیس، تیموتی شالامه
توانایی ویلنوو در ساختن این فیلمها فقط ناشی از مهارت او در مناظر گسترده نیست، اگرچه سکانسهایی در فیلم The Dune: Part Two وجود دارد که هدفشان این است که مغز شما را به باد دهد. سکانسی که پل سعی می کند با سوار شدن بر کرم شنی برای اولین بار خود را به فریمن ها ثابت کند، مانند کسی است که می خواهد خود را به قطاری با سرعت بالا بچسباند. دوربین در حالی که شخصیت میچرخد و در اقیانوسی از شن محو میشود، میچرخد و سعی میکند خود را به پوست فلسدار موجود غولپیکر بچسباند، زیرا باد او را به اطراف پرتاب میکند. اما استعداد واقعی فیلمساز توانایی او در باورپذیر ساختن این دنیای عجیب آینده است. فیلمنامه ویلنوو که با جان اسپایتز نوشته شده است، از پاراگرافهای طولانی و دیالوگهای تشریحی پرهیز میکند و از بینندگان انتظار دارد آنچه را که ممکن است کاملاً درک نکنند، درک کنند. عکسهای بیشتری از Giddy Prime، سیاره اصلی قبیله شرور Harkonnen، نسبت به برادرزاده سادیستی بارون Harkonnen، Fied Rota، دریافت میکنیم. وقتی میتوانیم ببینیم یکی از اعضای جوان این خانواده با سلاخی بردگان در مقابل جمعیتی که نام او را میخوانند، در سیارهای که نور سیاه خورشید تمام رنگها را از بین میبرد، جشن تولد خود را جشن میگیرد، چرا به خود زحمت بدهیم تا مراسم سنتی جانشینی هارکونن را شرح دهیم. آیا همه چیزهایی را که باید بدانیم جشن می گیرد؟
نگاهی به کتاب های «تلماسه» فرانک هربرت; داستان های حماسی با معانی عمیق
«تلماسه: قسمت دوم» در مورد درگیریها و دسیسههای عظیمی که منجر به انبوه اجساد روی زمین میشود، مهربانتر از فیلم اول نیست. انجمن مخفی Bene Jesrit، یک جامعه مادرسالار با قدرت های مافوق بشری که شامل جسیکا مادر پل (ربکا فرگوسن) و دختر امپراتور، پرنسس آیرولان (فلورانس پیو)، هر دو از قدرتمندترین شخصیت های تلماسه است، هنوز وجود دارد. اکنون آنها نتایج اصلاحات نژادی برنامه ریزی شده خود را تبلیغ می کنند. کاهن مادر موهیام (شارلوت رمپلینگ)، یکی از اعضای ارشد بانه جسریت، قدرت گرفتن فایدروتا روانپریش اما قابل کنترل را بر امپراتوری پل سرکش ترجیح میدهد. معلوم می شود که خود امپراتور (کریستوفر واکن، تنها بازیگری که کاملاً از حال و هوای فیلم خارج شده است) سقوط آتریدها را مهندسی کرده است که باعث ناامیدی آیرولان از او می شود. جسیکا، با مصرف یکی از محصولات جانبی سمی کرمهای شنی برای تبدیل شدن به "مادر برتر" برای فریمنها، به نظر میرسد که واقعاً تبدیل به چیزی شده است که پیشگوییهایی که برای اهداف استراتژیک در بین مردم پخش میشد، اکنون به هر قبیلهای سفر میکنند. آنها را به دنبال پسرش دعوت می کند. جنینی که در معده جسیکا بود، خواهر پل آتریدیس، پس از مصرف همان دارو توسط مادرش و صحبت با او به هوش آمد. درست است که داستان فیلم هنوز به اتفاقات واقعاً عجیب کتاب های بعدی هربرت نرسیده است، اما اینها هم برای مخاطب موضوعات عجیب و هیجان انگیزی است.
چانی زندایا
در واقع فیلم «تلماسه: قسمت دوم» تصمیم گرفت تا داستان را برای مخاطب امروزی قابل درک کند، به جای تلطیف غرابت جهان سازی و اتفاقات، قهرمان و دیدگاه خود را به دیدگاهی آشناتر و قابل درک تر تغییر دهد. : شخصیت زندایا، جنگجوی فریمن، چانی از قبل قول داده شده بود که نقش این شخصیت در فیلم دوم بیشتر از شخصیتی از رویاهای پل باشد که مدت کوتاهی پس از حمله با آن مواجه شدیم. خانواده هارکونن و قتل عام خانواده آتریدها در فیلم اول. اما او در واقع روح فیلم جدید شده است. چنی به همه پیشگویی های مسیحایی که به درستی معتقد است تنها برای کنترل مردمش بیان شده اند بدبین است، و او پولس را نه به عنوان منجی موعود که قرار است آزادگان ستمدیده را نجات دهد، بلکه تنها به عنوان مردی می داند که راه مردم را می خواهد. آزادگان یاد بگیرید و به آنها کمک کنید. در همین حال، استیلگار، عضو قبیله بنیادگرای Chaney با بازی خاویر باردم، متقاعد شده است که پل رهبر پیشگویی شده ای است که آنها را آزاد خواهد کرد. داستان پل با فریمن و گروه چانی ما را به یاد داستان آشنای فیلم های «آواتار» و «رقص با گرگ ها» می اندازد، با این تفاوت که در اینجا عشق پل به چنی کاملاً صمیمانه است. او اجتناب می کند
اجرای خشن اما صمیمانه چانی برعکس تمام طرح های پیچیده داستان است. علیرغم اینکه میداند که منافع این بیگانه کاریزماتیک در واقع با منافع او و جامعهاش همسو نیست، باز هم نمیتواند تحت تأثیر او قرار نگیرد. چنی در یک نقطه به پل می گوید: "خون شما از دوک ها و خانواده های بزرگ می آید." اینجا همه با هم برابرند.» و پاول به او پاسخ میدهد: «دوست دارم برابر تو باشم.» این گفتگو به خوبی نشان میدهد که هر چقدر هم باهوش باشی، وقتی میخواهی کسی را باور کنی، حتی دروغهای او را هم باور میکنی. با غرق شدن. زندایا در گرداب احتیاط، امید و خیانتی که در لحظات پایانی فیلم متوجه او میشود، به ما نشان میدهد که همه این احساسات میتوانند جهانی باشند، حتی در دنیایی که هیچ شباهتی به دنیای ما ندارد.
- ۰ ۰
- ۰ نظر